همین لحظه بغضم گرفت.
حتی اشکامم ریخت.
خیلی تنهام. خیلی
مخصوصا وقتایی که ناراحتم.
الان میبینم شانس منه. تقدیر منه.
مشکل از اون نیست.
مشکله منه که هیچوقت کسی حالمو نمیفهمه.
خوشبحال ف.ه. خوشبحاش. :)
تو عمرم هم فکر نمیکردم با گریه پست بنویسم.
فکر نمیکردم پست دومم برا خودم اینهمه غمگین میشه.
پ.ن: حالا کسی بیاد اتاقم فکر میکنه شکست عشقی اینا خوردم. مخصوصا با اهنگی که باز کردم.
دیروز،
تو راه داریم میریم آرایشگاه
الان اونقدر فشار رومه که!!!! یعنی خیلی هاااااا
اونقدر که میخوام خودم خودمو خفه کنم!!!
خب بذار بگم چرا احساس فشار میکنم !
از همه مهم تر ماشین روندنم!!!!
یعنی خانواده باعث میشن روم فشار بیاد!!!
اونقدر که میگن گواهینامه برا چی گرفتی! :/
عاقا نمیدونم دست خودم نیست که!!
قشنگ میروندم ها! ولی نمیدونم چی شد از یه جایی به بعد ترسیدم!!!
خب بعدش مهمونی صبح فردا، خونه دختر خاله!
یعنی بعد از اینکه زنگ زد احساس فشار روم بیشتر شد!!
الان فکر اینکه چی بپوشم فکرمو درگیر کرده! یا فکر اینکه کادو چی ببرم ذهنمو درگیر کرده !!
از همه مهتر الان بخاطر مهمونی فردا میرم آرایشگاه :/
درسته زیاد اهل برنامه نیستم ولی اصلا امروز تو مد آرایشگاه رفتن نبودم! و فکر میکنم کل امروزم با آرایشگاه رفتن نابود شده!!!
ولی در حقیقت تا دوازده صبح خوابیدنم امروزمو نابود کرده!!
خودم میگم خودم هم جواب خودمو میدم :/
خب بعدش مهمونی عصر فردا!!!!!!!!!!!
اینو نگم دیگه.
خب بعدش امتحان روز سهشنبه که هیچی نخوندم
وایی یادم رفت ادیت عکسا هم مونده!!!!!
درباره این سایت